رمان های دوستان
هر باخت نشانه یک پیروزی است پس اگه باختی دوباره بلند شو و بجنگ

روشنا

زنگ خونه خورد همگی خسته و کوفیه داشتیم می رفتیم خونه فقط نممی دونم اینهیه چش شده آروم درگوشش گفتم:چت شده دختر 

اینهیه:جااان؟نه هیچی بابا عصر می خاین بریم پارک ؟؟

آرمیتا:من پایم

ترسا:لایک منم هستم

هایجین رو به من:ولی داداش که نیست 

رومینا:راست میگه بدون اجازه ی اون که نمی تونیم جایی بریم

_برادرتون شما ها رو سپرده دست من اگه بشه تا شب برمیگرده نترسید من مواظبتونم

مرلیا:خیلی خوب بریم حالا ساعت چند؟؟؟

اینهیه:الان که ساعت ۱۱:۳۰ هست(امروز تقویتی داشتیم خخخ) خب پس ساعت ۴و نیم پارک پارک ویلسون!!!

همگی با هم:عالیهههههه 

بعد رسیدیم به چهار راه کوچه ی مدرسمون باید از هم جدا میشدیم و می رفتیم خونه های خودمون !!! 

همگی باهم خداحافظی کردیم و راه افتادیم خونمون

آرمیتا

داشتم در حال و هوای خودم کتاب می خوندم و می رفتم که یهو محکم خوردم به ی چیزی

_آخ سرم هواست کجاست؟؟

ایجی:اوا ببخشید هواسم نبودم

_این جا جلوی من عین علف سبز شدی و تازه می گی که هواسم نبودم

ایجی:من شرمندم ببخشید

_حالا فرمایش؟

ایجی:از کجا فهمیدی باهات کار دارم؟؟

_از این که عین بت ابل هول وایسادی جلوی من 

ایجی:خیلی ممنون ام...میخاستم...بگم ..که...میشه تا دم در خونتون برسونتمون؟؟

_خودم می تونم برم!!!

ایجی:ولی خب الان ظهره هیشکی توی کوچه نیست من نگرانم خواهشا بگذار برسونمت

_هوووووف خب بیا چی کارت کنم راستی برای چی نگرانمی؟؟

ایجی:جاااان؟؟ام...بعدا می فهمی الان وقت خوبی براش نیست 

_ای خدا بریم 

ایجی:بریم

ترسا

هدستم و گذاشته بودو روی گوشم دستم توی جیبم بود باید می رفتم مغازه چیزایی که قرار بود بخرمو می خریدم برای عصر هر چی که می خاستمو برداشتم رفتم پای صندوق اوا این پسره که این جاست باید ی جوری جیم بشم ولی نمی شد ا غرور رفتم و کفتم آقا ببخشید اینا چقدر میشه؟؟ 

فروشنده:۳۰ دلار و۵ سنت(خب چی یگم پول ژاپن و که بلد نیستم)

شیرایشی:اه سلام خوبی

با بی محلی:ممنون  آقا ببخشید میشه سریع حساب کنید من عجله دارم

شیرایشی:کجا می خای بری که انقدر عجله داری بعدم این همهه چیز تو می خای چی کار؟؟

_آخه تو چی کار داری؟؟

شیرایشی:خب برام مهمه

_برای چی مهمه؟؟

شیرایشی:خب تو بگو 

_هووووف عصری داریم میریم پارک 

شیرایشی:کدوم پارک؟؟

_آخه به تو چه؟؟

شیرایشی:تو بگو حالا!!!

_ویلسون

فروشنده:آقا بفرمایید تموم شد خانم کار شما هم تموم شد پول و پرداخت کنید 

می خاستم پول رو بدم که شیرایشی نگذاشت و سریع کارتمو از دستم کشید و خودش حساب کرد عجباااا!!!!

شیرایشی:آقا من مال این خانم رو حساب می کنم

فروشنده:بفرمایید خوش اومدید 

رفتم بیرون که شیرایشی گفت:میشه من برسونمت خونتون؟؟

_برای چی؟؟ 

شیرایشی:حالا بگذار بیام دیگه

_خب بیا 

شیرایشی:مرسی 

بعدش جوری بغلم کرد که داشتم خفه می شدم بعد که ولم کرد افتادم به سرفه :چته بابا خفم کردی 

شیرایشی:خب ببخشید 

_هیییی بریم 

اینیهه

عجب روزی بود امروز همگی تو ی فاز که احساس گرمایی روی شونم کردم برگشتم دیدم باز این پسرس 

_ببخشید مشکلی پیش اومده؟

اوسوی:نه اصلا فقط.....

_فقط چی؟؟ 

اوسوی:آدرس خونتونو داشته باشم؟؟

_اونوقت به چ دلیل

اوسوی:خواهش می کنم بدید

_ما تازه اسباب کشی کردیم آدرس دقیق خونمون رو نمی دونم

اوسوی:خب می تونم باهاتون بیام تا یاد بگیرم؟؟

_آخه....

اوسوی:آخه ماخه نداره خواهش می کنم !!!

_خب باشه 

مرلیا

خب بچه ها رسیدیم خونه

هایجین:وای که چقدر خسته شدیمااا

رومینا:آره والا خیلی ذوق دارم ببینم چی میشه عصر

_چیزی که قرار نیست بشه؟؟

رومینا:خب می خام بدونم چی میشه

هایجین:خواهرم صبر کن تا ببینی چی میشه؟؟

روشنا:خب بچه ها من برم سر غذا ناهارو درست کنم 

_برو امید وارم مثل همیشه خوش مزه شده باشه

روشنا:نمی دونم والا امید وارم 

روشنا

رفتیم لباسامونو عوض کردیم و اومدیم 

_هایجین،مرلیا،رومینا  برید سر درساتون تا تکالیفتونو ننوشتید نمی گذارم عصری جایی برید بخونید می خام ازتون بپرسم

مرلیا؛:ای بابا باشه

رومینا:هوووف باشه

هایجین:باش

 

 

خب تمامید شرمنده اگه کم بود خیلی خسته شدم ببخشید  قول میدم دفعه ی یعدی بیشتر بنویسم اگه که تونستم هفته ی دیگه بیام برای قسمت بعد۱۰ نظر ممنون از نظرات خوب پست قبلی فعلا


نظرات شما عزیزان:

♥هایجین♥
ساعت10:36---20 ارديبهشت 1395
وای آجی ببخشید بازم دیر رسیدم.
خیلی خوشمل بود.
قسمت بعدی رو هم اگه میشه بزار.♥
پاسخ:قربونت آجی مرسی ولی دیگه واقعا تا ۱۶ خرداد نیستم


Tresa
ساعت22:47---18 ارديبهشت 1395
این کورانوسوکه رو از دم تیغ میگذرونم^_=
رمان عالی بود
پاسخ:خخخخخ فدات


Tresa
ساعت22:44---18 ارديبهشت 1395
Very good
پاسخ:قربونت ترسا جون


فاطمه اایچیزن
ساعت14:16---18 ارديبهشت 1395
هوووم فکر کنم مثل همیشه دیر رسیدم،..
چه کنم کلا دقه نودی هم که نیستم...
ولی عاااالی بووود
پاسخ:فداتتتتت


A r m i t a # v a m p i e r
ساعت18:23---17 ارديبهشت 1395
عالیــــــــــــــــــــــــــ ـه
بیگ لایــــــــــــــــک
یــــــــہ رفیقیے دارمـــ اسمش خداســـــ
بحثشـــــ از همہ جــــــــداســـــــ
تـــــــا اون پشتمہ بیخیــــــــال هرچہ اتفاق خاصـــــــ
کھ خیلے وقتــــــا برخلافـــــ میل ماســــــــ
وووووهووووو
به سرم زده
پاسخ:فدات بشم آرمی جون خخخ عجب جمله ایی بسیار فازش سنگین بود


دخــــــــــے خاص
ساعت9:28---17 ارديبهشت 1395
یه رفـــــــــیق دارم....

اسمــــــــــش خــــــــــــداس....

بحثش از همه جـــــــــــــــــــــداس....

تا اوووووون پـــــــــشتمه بیخیـال مخاطر خاصـــ..




پاسخ:جمله خیلی سنگین بود پنج دیقه صلوات


دخــــــــــے خاص
ساعت9:27---17 ارديبهشت 1395
همین الان قسمت جدیدو بزار
راستی بقیه نخوندن

پاسخ:راست می گی گی آجی آخخخخ کمرم داره می پکه از ساعت ۷ تا حالا استخر بودم خیلی خسته شدم


دخــــــــــے خاص
ساعت18:43---16 ارديبهشت 1395
هفین الا ziladbasje
پاسخ:آهان اونوقت کی هست گلم؟؟


دخــــــــــے خاص
ساعت17:40---16 ارديبهشت 1395
کامل کردم
هورااااااااا
حالا قسمت بعد بعد بعد
راستی تو رمانت چقدر من مظلومم
ولی در واقعیت شر..شیطووووون.....شوووووخ...بی ادبببب.....جدییی....میزنم بقیه رو...
خخخ
تو رمانت این جوریب باشم چه شود هاها
پاسخ:خخخخخ آخه دلم نمی آد آجی بد توصیف کنم ولی ازم ممنون که نظراتو تکمیل کردی به نظرت کی ادامه رو بگذارم آجی؟؟


دخــــــــــے خاص
ساعت17:39---16 ارديبهشت 1395
10

دخــــــــــے خاص
ساعت17:38---16 ارديبهشت 1395
9

دخــــــــــے خاص
ساعت17:37---16 ارديبهشت 1395
8

دخــــــــــے خاص
ساعت17:37---16 ارديبهشت 1395
7

دخــــــــــے خاص
ساعت17:36---16 ارديبهشت 1395
6

دخــــــــــے خاص
ساعت17:36---16 ارديبهشت 1395
5

دخــــــــــے خاص
ساعت17:35---16 ارديبهشت 1395
4

دخــــــــــے خاص
ساعت17:35---16 ارديبهشت 1395
3

دخــــــــــے خاص
ساعت17:34---16 ارديبهشت 1395
2

دخــــــــــے خاص
ساعت17:33---16 ارديبهشت 1395
با اجوزتون شلوع میکتم

1
پاسخ:فدات بشم


دخــــــــــے خاص
ساعت17:32---16 ارديبهشت 1395
رمانمو گذاشتم
پاسخ:آخ جون من برم بخونم ملسی


دخــــــــــے خاص
ساعت14:15---16 ارديبهشت 1395


میدونی میخوام یه موضوعی رو بهت بگم
یه رفیق دارم...
اسمش...

پاسخ:اسمش چی آجی جونم؟؟


دخــــــــــے خاص
ساعت14:13---16 ارديبهشت 1395
خیلی خوب بود خودم کاملشون میکنم
پاسخ:فدات بشم مرسی


دخــــــــــے خاص
ساعت14:11---16 ارديبهشت 1395
عالی بووووود

پاسخ:قربونت بشم ولی یادم باشه قسمت بعد رمان تو نگذاشتی کلک


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






Tag's:
. پنج شنبه 16 ارديبهشت 1395 . 8:55 .(BY*fatemeh shiraishi )
رمان های دوستان
ABOUT

به وبلاگ ما خوش اومدید این وب یه وب گروهی هست با نویسنده های خوب تو اینجا از رمان، عکس، مطالب جالب اپ میشه امیدوارم از وبلاگمون خوشتون بیاد
CATEGORIES
TAGS
..DAILY.. میوسا ژژونم
رویـــــا جان
هایجیـــــــن جون
ارمیتـــــــا جون
رایــــــــا جان
ایـــــکا جونمون
تــــــــرسا ژونم
وب مرلیا
ستــــــــارگان تنیس
ملینا جونم
جی پی اس ردیاب ماشین
ال ای دی هدلایت زنون led
جلو پنجره لیفان x60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان رمان های دوستان و آدرس friendsromans.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





OTHER

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 420
بازدید کل : 7963
تعداد مطالب : 50
تعداد نظرات : 343
تعداد آنلاین : 1